نگارش در تاريخ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:اطلاع یابی,رفتار اطلاع یابی, توسط سید رسول شاکری
دوشنبه, 08 آذر 1389 ساعت 10:27 |
نظريه هاي رفتار اطلاع يابي
وجیهه حسینی
مقدمه: انسانها ممکن است روزانه با سؤالات و پدیدههای مبهم زیادی روبرو شوند که برای کشف آنها و دستیابی به پاسخ برای این سؤالات، به اطلاعات نیاز دارند. در واقع برای بهدست آوردن اطلاعات نیاز به اطلاعیابی وجود دارد. اطلاعیابی نیز فرایندی است که طی آن فرد از سمت مجهولات و نادانستهها بهسمت دانش و آگاهی حرکت میکند. اما در عصر حاضر، با حجم عظیم اطلاعات و در واقع با پدیده انفجار اطلاعات مواجه هستیم بنابراین، دانستن این نکته حائز اهمیت است که افرادی که از این اطلاعات عظیم بهره خواهند گرفت در توانایی پرداختن به اطلاعات دچار محدودیت هستند و در واقع، آنها نیاز به اطلاعات زیاد ندارند، بلکه اطلاعات مناسب و دقیقتر میخواهند (روس، 1379). به عبارت دیگر، تنها دسترسی به اطلاعات ملاک نیست بلکه در این عصر، دسترسی داشتن به اطلاعات متناسب با نیاز اطلاعاتی مطرح میباشد. مقدمه تعاریف اطلاع یابی رفتار اطلاع یابی تمایز میان چند مفهوم سابقه تاریخی مفهوم رفتار اطلاعیابی نظریهها (الگوهای) رفتار اطلاعیابی نظریه بتیس نظریه الیس نظریه دروین نظریه چن و هرنون نظریه ویلسون نظریه کولثاو نظریه تیلور نظریه بلكين نظریه کالتو نظریههای رفتار اطلاعيابي در محيطهاي جديد جستجو نظریه کول و همکاران وی نظریه مهو و تیبو نظریه چو، دتلور و ترنبال نظریه بتس نظریه پیرولی و کارد نتیجهگیری فهرست مآخذ مقدمه انسانها ممکن است روزانه با سؤالات و پدیدههای مبهم زیادی روبرو شوند که برای کشف آنها و دستیابی به پاسخ برای این سؤالات، به اطلاعات نیاز دارند. در واقع برای بهدست آوردن اطلاعات نیاز به اطلاعیابی وجود دارد. اطلاعیابی نیز فرایندی است که طی آن فرد از سمت مجهولات و نادانستهها بهسمت دانش و آگاهی حرکت میکند. اما در عصر حاضر، با حجم عظیم اطلاعات و در واقع با پدیده انفجار اطلاعات مواجه هستیم بنابراین، دانستن این نکته حائز اهمیت است که افرادی که از این اطلاعات عظیم بهره خواهند گرفت در توانایی پرداختن به اطلاعات دچار محدودیت هستند و در واقع، آنها نیاز به اطلاعات زیاد ندارند، بلکه اطلاعات مناسب و دقیقتر میخواهند (روس، 1379). به عبارت دیگر، تنها دسترسی به اطلاعات ملاک نیست بلکه در این عصر، دسترسی داشتن به اطلاعات متناسب با نیاز اطلاعاتی مطرح میباشد. رفتاری که فرد در مسیر دستیابی به پاسخ سؤالات و نیز کشف دانستههای جدید از خود نشان میدهد بیانگر رفتار اطلاعیابی آن فرد میباشد. تاکنون پژوهشهای زیادی در زمینه بررسی الگوها و رفتارهای اطلاعاتی افراد صورت گرفته است. این پژوهشها، گوياي اين واقعيت است كه جستجوگران تحت تأثير عوامل مختلف، از شيوهها و روشهاي گوناگون براي كسب اطلاعات بهره ميجويند و رفتارهاي اطلاعيابي متفاوتي را از خود بروز ميدهند. بنابراين، با شناخت صحيح و كنترل اين عوامل ميتوان رفتارهاي اطلاعيابي جستجوگران را تا حد بسيار زيادي به مسيرهايي مشخص و هدفمند هدايت كرد. در واقع الگوهای اطلاعیابی به روشی ساده روابط، قضایای نظری و فرایندهای مربوط به شناسایی و پاسخگویی به نیازهای اطلاعاتی را ارائه میکنند. در این مقاله تلاش میشود پس از بیان تعاریفی از مفاهیم اطلاعیابی، رفتار اطلاعیابی و سابقه کوتاهی از این مفاهیم، برخی از الگوها و نظریههایی که تاکنون در زمینه رفتارهای اطلاعیابی مطرح شده است مورد بررسی قرار گیرد. تعاریف اطلاعیابی از نظر مارچیونینی (Marchionini, 1995) اطلاعیابی روندی است که در آن بشر هدفمندانه برای تغییر موقعیت دانش در تلاش است. وی ویژگی اطلاعیابی را در حل مشکل میداند. اطلاعیابی فرآیندی است که از نیاز اطلاعاتی آغاز شده و طی مراحلی اسناد و منابع اطلاعاتی با استفاده از استراتژی معین مورد جستجو قرار گرفته، اطلاعات موردنیاز پس از استخراج بازبینی و بررسی شده و در نهایت اطلاعات موردنظر بازیابی میشوند و به حل مسئله منجر خواهد شد. همچنین اطلاعیابی الگوریتمی است مرحلهبهمرحله که مسیری را از بیان درخواست به سمت دریافت پاسخ طی میکند و در این میان میانجیهای کاوش با تجزیه، تحلیل، تصفیه، توسعه، تبدیل و ترجمه دروندادها و نتایج در بهنتیجه رسیدن کاوش سهم مؤثری دارند (در: ادهمی، 1383؛ نویدی، 1386). رفتار اطلاعیابی ویلسون (Wilson, 2000) رفتار اطلاعيابي انسان را عبارت از فرايندي ميداند كه در تعامل دائمي با افراد، شبكههاي اجتماعي، موقعيتها و بافتهاي گوناگون شكل گرفته و معتقد است كه اين بافت و موقعيت اجتماعي است كه بهوجود آورنده نياز اطلاعاتي است و فرد را به استفاده از منابع دسترسپذير مشخصي محدود ميكند. همچنين، رفتار اطلاعيابي را عبارت از فرايندهاي دروني و عوامل بيروني ميداند كه بر جستجوي اطلاعات تأثير ميگذارد و روشهاي فردي پاسخگويي به نيازهاي اطلاعاتي را تغيير ميدهد (در: نوروزی چاکلی، 1385، ص 151- 152). مطالعه رفتار کاوشگران در فرایند اطلاعیابی و در تعامل با محیطهای اطلاعاتی را رفتار اطلاعیابی میگویند. در رفتار اطلاعیابی چگونگی جستجو، جمعآوری و بازیابی اطلاعات در محیطهای اطلاعاتی گوناگون و رفتارهای کاربران در تعامل با نظامهای بازیابی اطلاعات مورد بررسی قرار میگیرد. رفتار اطلاعیابی در حوزه علوم مختلف از جمله کتابداری و اطلاعرسانی، روانشناسی و ارتباطات مورد بررسی قرار میگیرد (در: نویدی، 1386). هدف رفتارهای اطلاعیابی، رسیدن به جوابهایی برای اینگونه پرسشهاست: - شخص برای یافتن نیازهای اطلاعاتی خود چه میکند؟ - چگونه منابع اطلاعاتی را انتخاب و آنها را جستجو میکند؟ - چگونه به آن دسترسی مییابد؟ - چه عواملی بر این رفتار وی تأثیر میگذارد؟ (طلاچی، 1375، ص 44). کریکلاس (Krikelas, 1983) اقدام فردی را که برای شناسایی پیامی در پیوند با نیازی ادراکشده صورت میپذیرد، رفتار اطلاعیابی میداند. تيلور(Talor, 1985) رفتار اطلاعيابي را عبارت از مجموعه فرايندهايي ميداند كه در نهايت به اطلاعات سودمند منجر ميشوند (در: نوروزی چاکلی، 1385، ص 157). در دایرهالمعارف کتابداری و اطلاعرسانی، نیز رفتار اطلاعیابی چنین تعریف شده است: به الگوهای پیچیده رفتار و فعل و انفعالهای متقابل انسان هنگام جستوجوی هر نوع اطلاعات، رفتار اطلاعیابی اطلاق میشود. این اصطلاح به شیوههای گوناگون برای اشاره به هر بستری به کار میرود که در آن، اطلاعات جستوجو میگردد و تمام شکلهای اطلاعیابی را دربرمیگیرد. جزء «اطلاعیابی» این اصطلاح ممکن است، بیش از آن که به طور ضمنی میزان فعالیت مثبتی را برساند، از فعالیتی حکایت کند که توسط مطالعات فردی یا گروهی نتیجه نداده باشد. درحالیکه اصطلاح خنثای «گردآوری اطلاعات» ممکن است توصیفی عینیتر از اطلاعیابی» ارائه دهد. جزء «رفتار» در این اصطلاح نیز ممکن است به سبب معنای ضمنی «رفتارگرایی» کمی مبهم جلوه کند. تمایز میان چند مفهوم ویلسون (Wilson, 2000) چهار نوع رفتار -رفتار اطلاعاتی، رفتار اطلاعجویی، رفتار اطلاعیابی و رفتار استفاده از اطلاعات- را از یکدیگر متمایز میکند. رفتار اطلاعاتی عبارتست از کل رفتار انسان در ارتباط با منابع و مجراهای اطلاعاتی شامل اطلاعیابی فعال و غیرفعال و کاربرد اطلاعات. از این رو، رفتار اطلاعاتی شامل ارتباط رودررو با دیگران، و نیز دریافت منفعلانه اطلاعات مثل تماشای آگهیهای تلویزیونی بدون قصد انجام کاری با اطلاعات خاص است. رفتار اطلاعجویی عبارت است از جستجوی هدفمند اطلاعات به منظور ارضای هدفی خاص در جریان جستجو، فرد ممکن است با نظامهای اطلاعرسانی دستی (مانند روزنامه یا کتابخانه) یا با نظامهای مبتنی بر رایانه (وب جهانگستر) در تعامل باشد. رفتار اطلاعیابی سطح جزئیتر رفتار بهکار گرفته شده از سوی جستجوگر در تعامل با نظامهای اطلاعرسانی است. رفتار اطلاعیابی شامل تمام تعاملهای با نظام، خواه در سطح تعامل انسان با رایانه (مثل استفاده از موشواره و انتخاب پیوندها)، خواه در سطح انتزاعی است (مثل اتخاذ یک راهبرد جستجوی بولی یا تعیین معیارهایی برای تصمیمگیری در مورد اینکه کدامیک از دو کتابی که از مکانهای همجوار قفسه یک کتابخانه انتخاب شده، سودمندتر است) که اعمال ذهنی ، نظیر قضاوت در مورد ربط دادهها یا اطلاعات بازیابیشده را نیز شامل میشود. رفتار استفاده از اطلاعات متشکل از اعمال فیزیکی و ذهنی مبتنی بر اطلاعات راه یافته به درون پایگاه معرفتی شخص است. بنابراین شامل اعمال فیزیکی مانند علامتگذاری بخشهایی از یک متن برای نشان دادن اهمیت آنها و نیز اعمال ذهنی مثل مقایسه اطلاعات جدید با دانش موجود است (در: نوکاریزی، محسن و داورپناه، محمدرضا، 1385). سابقه تاریخی مفهوم رفتار اطلاعیابی خاستگاه این مفهوم، مربوط به حوزه مطالعه استفادهکنندگان است و تاریخچه آن در مفهوم عام، به نخستین مطالعات مربوط به ارتباطات علمی و استفاده از اطلاعات بازمیگردد. کاربرد آن نیز متناسب با پیشترفتهای این حوزه تغیر یافته است. نخستین اشارهها به رفتار اطلاعیابی مربوط به استفاده دانشمندان از مجراهای رسمی و غیررسمی ارتباطات بوده که جنبه کمّی داشته است. به مرور زمان تحولی به سمت مطالعات نظری و کاربرد فنون کیفی و یا تحقیقات «چندروشی» پدید آمد و بدین ترتیب، معنای صریح و دلالت ضمنی این اصطلاح براساس این پیشرفتها، سیر تکاملی پیمود. پس از جنگ جهانی دوم و با افزایش اطلاعات علمی و فنی در زمینههای گوناگون، بحث رفتار اطلاعیابی برای اولین بار در کنفرانس اطلاعات علمی انجمن سلطنتی انگلستان در سال 1948 مطرح شد. در این کنفرانس، مطالعاتی درباره نحوه استفاده کاربران از اطلاعات ارائه و آغازگر رویکردی جدید در مطالعه رفتار اطلاعیابی انسان شد. ده سال بعد، در سال 1958، کنفرانس بینالمللی اطلاعات علمی در واشنگتن، مطالعات رفتار اطلاعیابی را پیگیری کرد. پیش از ظهور رایانه برای ذخیره و بازیابی اطلاعات و در فاصله دهه 1940 تا 1960 محور اصلی بر استفاده از اطلاعات متمرکز شده بود. پس از این دوره به نیازهای اطلاعاتی نیز پرداخته شد. اولین پژوهش در این زمینه در سال 1972- 1973 در بالتیمور امریکا انجام گرفت که موضوعات آن درباره نیازهای اطلاعاتی جامعه شهری، چگونگی تأمین آنها و امکان تأمین این نیازها از سوی سازمانها بود. به نظرمیرسد برای اولین بار پالمر در اواخر دهه 1980 به رفتار اطلاعاتی گروهی از دانشمندان میپردازد. نتایج پژوهش وی نشان داد که رشته تخصصی، سازمان یا محیط شغلی و شخصیت، بر رفتار اطلاعیابی مؤثر است (Wilson, 2000, p. 49- 51). در اواسط دهه 1980، در پاسخ به ابراز نیاز به تمرکز بیشتر بر کاربران به جای نظام، حوزه رفتار اطلاعیابی تغییر عمدهای را هم در مفهومآفرینی و هم در طراحی پژوهشها تجربه کرد. اکثر مطالعات حوزه استفاده و کاربران با بهکارگیری کاملتر در مطالعه رفتار اطلاعیابی به بررسی رفتار اطلاعیابی تغییر شکل داد. مشخصه این امر، تغییری در ماهیت جمعآوری دادهها از بررسی گروههای بزرگ از طریق پرسشنامه یا مصاحبه ساختیافته به مطالعه گروههای کوچک از طریق مشاهده و مصاحبههای ساختنیافته بود. همچنین، مشخصه مهم دیگر آن تحول در ماهیت رویکرد تحلیل، بهویژه با تلاش آشکار برای تولید الگوهای اطلاعیابی افراد یا گروهها بود. یکی از بهترین نمونههای این نوع رویکرد تحلیلی را میتوان در آثار تأثیرگذار دیوید الیس یافت (Meho & Tibbo, 2003, p. 570). پس از این زمان بتدریج الگوهای رفتار اطلاعیابی ظاهر میشود و صاحبنظران متعدد هر یک الگوهای خود را در این زمینه بر مبنای رویکردهای مختلف ارائه میکنند. نظریهها (الگوهای) رفتار اطلاعیابی نظریه بتیس مارسیا جی بتیس (Bates, 2002) در چهارمین کنفرانس بینالمللی نیازهای اطلاعاتی، مدلی از روشهای اطلاعیابی را ارائه نمود که دراینجا مورد بررسی قرار میگیرد. انسان قادر است مقدار زيادي دانش در زندگي کسب کند و همچنين قابليت سازگاري با شرايط مختلف محيطي و اجتماعي را دارد. انسانها بسيار اجتماعي هستند و بسياري از آموختهها و تجاربشان را از تعاملات اجتماعي بهدست ميآورند . براي بسياري از افراد در بيشتر موارد، رفتارهاي اطلاعيابي شامل جذب و استفاده از دانش و اطلاعاتي است که در زندگي روزمره با آن برخورد ميکنند و ٨٠ درصد از دانش خود را از آگاهيهاي ساده از جامعه و محيط طبيعي به دست ميآورند. بر اين اساس مدل زير را ارائه شده است: شكل ١. حالتهاي اطلاعيابي اين نمودار بيانکننده روشهاي اطلاعيابي ميباشد و جزئيات آن به شرح زير است: • مستقيم يا غير مستقيم: منظور از مستقيم و يا غيرمستقيم در نمودار اين است که آيا شخص اطلاعات خاصي را مورد جستجو قرار داده، يا به صورت تصادفي تحت تأثير اطلاعات قرار گرفته است. • فعال يا منفعل : اگر شخص براي گردآوري اطلاعات و حل مسئله خود به طور فعالانه عمل کند، اطلاعيابي فعال صورت گرفته ولي اگر شخص بدون تلاش و فعاليت و بدون انجام جستجو به اطلاعات دست يابد، اطلاعيابي منفعل صورت گرفته است. بنابراین چهار حالت برای اطلاعيابي میتوان در نظر گرفت: • جستجوکردن : هنگامي که شخص ميداند که به چه اطلاعاتي نياز دارد، به صورت مستقيم و فعالانه به جستجوي اطلاعات ميپردازد. • مشاهده يا نظارت : در اين روش ما اطلاعات مورد علاقه و پرسشهايمان را در ذهن حفظ ميکنيم ولي نياز مبرمي به تلاش فعال براي گردآوري اطلاعات احساس نمي کنيم، هنگامي که اطلاعاتي در آن خصوص به ما ميرسد آن اطلاعات را جذب ميکنيم. بنابراين اين روشي مستقيم و منفعل است. • مرور و يا تورق : اين روش متمم و مكمليافته روش مشاهده ميباشد و به صورت غيرمستقيم و فعال است. در اين روش ما نياز اطلاعاتي خاصي نداريم ولي به طور فعالانه خود را در جريان اطلاعات جديد قرار ميدهيم و عامل اساسي انجام اين رفتار حس کنجكاوي ميباشد. • آگاه شدن : هنگامي که شخص نميداند که به دنبال چه اطلاعاتي است و از نياز اطلاعاتي خود باخبر نيست، به صورت غيرفعال و غيرمستقيم به جذب و گردآوري اطلاعات محيط ميپردازد به اين روش آگاه شدن مي گويند. اگر آگاه شدن ٨٠ درصد از دانش ما را تشكيل دهد، جستجوي مستقيم ١ درصد و بقيه دانش از راه مرور و مشاهده به دست ميآيد . مطالعات نشان ميدهد که مردم اصولي را به کار ميبرند که با کمترين تلاش به اطلاعات موردنياز خود دست يابند و بهدليل پيچيده بودن نظامهاي اطلاعاتي، مردم به روشهاي انفعالي و غيرمستقيم کسب اطلاعات خو گرفتهاند. بنابراين در بررسي رفتار اطلاعيابي، اشخاص به دو روش کلي زير عمل ميکنند. 2. جذب منفعل از روشهاي مشاهده و آگاه شدن 3. نمونهگيري و گزينش از طريق مرور و بررسي و جستجوي فعال (در: نویدی، 1386). نظریه الیس الیس الگوهای رفتار اطلاعیابی دانشگاهی را بررسی کرده است. او به جای «مراحل» اطلاعیابی ترجیحاً اصطلاح «ویژگی» را به کار میبرد (Yarvelin & Wilson, 2003) و معتقد است كه هر يك از جستجوگران با توجه به تجربيات، دانش، نياز اطلاعاتي و سطح توقعات خود در هر يك از اين مراحل با سطح متفاوتي از دقت و توجه عمل ميكند و در نهايت اين جستجوگر است كه بر اساس نياز خاص خود به انتخاب و گردآوري اطلاعات دست ميزند و با استناد به همين اصل، مدلي را براي رفتار اطلاعيابي جستجوگران پيشنهاد ميكند. با وجود اين، وي اذعان ميدارد كه اين مدل بيشتر در محيطهايي بسته همچون پايگاههاي اطلاعاتي كه عمدتاً از ابزارهاي ويژهاي همچون واژگان كنترلشده استفاده ميكنند، قابلاجرا و استفاده است (در: نوروزی چاکلی، 1385، ص 146) الیس ابتدا به شناسایی ویژگیهای مشترک رفتار اطلاعیابی پژوهشگران در علوم اجتماعی پرداخت و مدلی با 6 ویژگی عمومی عرضه کرد. سپس با مطالعه رفتار پژوهشگران دانشگاهی حوزه علوم، این مدل مورد پالایش قرار گرفت و ردهها یا ردههای فرعی وارسی و به آن اضافه شد (Ellis, Cox & Hall, 1993). از نظر وی، هر الگوی خاص را میتوان بر حسب ویژگیهای این الگو توصیف کرد. ویژگیهای این الگو به شرح زیر است: 1. آغاز : شامل فعالیتهای اولیه جستجوی اطلاعات نظیر شناسایی منابعی که ممکن است به عنوان نقطه شروع چرخه پژوهش بهشمار آید. این منابع ممکن است همکاران، دوستان و افراد برجسته، مرور پیشینهها، فهرستهای پیوسته، نمایهنامهها و چکیدهنامهها باشد؛ اما برخی از پژوهشگران بر مبنای اطلاعات شخصی خویش کار را آغاز میکنند. در این مرحله، پژوهشگر بهندرت به کتابخانه مراجعه میکند، بلکه بیشتر به شناسایی و جایابی منابع اطلاعاتی میپردازد (Meho & Tibbo, 2003). به طور کلی به هنگام شروع یک پژوهش جدید، جستجوی اولیه معمولاً از طریق جستجو همراه با فعالیتهای ارتباطی شروع میشود. در هر پژوهش و یا برای پاسخگویی به هر نیاز اطلاعاتی، اولین قدم شناسایی منابع اطلاعاتی است که میتواند پاسخگوی نیاز باشد، یا شناسایی کلی زمینه موردنظر برای اطلاع از وجود اطلاعاتی در آن زمینه، شناخت پیشینه موضوع و اهمیت آن، در این مدل نیز به همین مسئله توجه شده و اولین گام، مرحله شناخت و اطلاع از منابع است که مرحله آغازین نام گرفته است. منابع یافتشده ممکن است فرد را به منابع دیگری ارجاع دهد که ادامه این کار به پیوندیابی منجر میشود (Choo, Detlor & Turnbull, 1999, p. 5). 2. پیوندیابی : منظور ردیابی منابع معتبر مورد استناد در پانویسها یا ارجاعات منابع و به بیان دیگر شبکه استنادی میان منابع است. پیوندیابی اغلب به منظور شناسایی منابع جدید اطلاعاتی یا نیازهای اطلاعاتی جدید و ارضای این نیازها مورد استفاده قرار میگیرد و معمولاً از طریق دنبال کردن ارجاعات بهدست آمده از مطالعه و تماسهای شخصی به انجام میرسد. تصمیم به پیگیری استنادها، به عواملی نظیر ربط موضوعی آنها، اهمیتشان در پژوهش موردنظر، شهرت یا هویت پدیدآورنده، تازگی، شهرت ناشر، هزینه، بسامد استنادها و زمان لازم برای مکانیابی اطلاعات و منابع بستگی دارد. سایر عوامل مؤثر در این زمینه عبارتند از: غریزه، ماهیت استناد، توصیه همکاران، منتقدان و ویراستاران. در کار پژوهش، پس از شناسایی اولیه چند منبع عمده، معمولاً پژوهشگر منابع و ارجاعات آنها را دنبال میکند تا از آن طریق به منابع بیشتری در حوزه موردنظر دست یابد. بههمین منظور منابع ردیف دومی نیز تهیه شده است که مهمترین آنها نمایهنامههای استنادی علوم و علوم اجتماعی است. این منابع، استنادهایی به منابع معتبر ارائه میدهند و از پراستفادهترین منابع ردیف دوم بهشمار میآیند. پیگیری ارجاعات منابع، هم در محیط دستی و هم در محیط ماشینی میسر است؛ ولی در محیطهای ماشینی این کار بسیار سادهتر و سریع شکل میگیرد. 3. تورق (مرور): این کار نوعی جستجوی نیمههدایتشده یا نیمهساختیافته است. تورق منابع ردیف اول و دوم به عنوان یک فعالیت مهم اطلاعیابی تلقی میشود که تمام پژوهشگران در مقطعی از پژوهش وارد آن میشوند. دو نوع تورق عمده شناسایی شده است: 1) ملاحظه شمارههای تازه منتشر شده مجلات و فهرست مطالب کتابهای مربوط 2) بررسی فهرستهای پیوسته، نمایهنامهها، منابع وب و ارجاعات منابع بازیابی شده و یا خواندن آنها . این مرحله نیز یکی از مراحلی است که تمامی افرادی که درگیر فعالیت پزوهشی هستند و نیازهای اطلاعاتی دارند وارد آن میشوند. البته چون حجم این اطلاعات چنان زیاد است که احتمالاً کمتر کسی بهتنهایی میتواند از عهده بررسی آنها برآید، برخی از پژوهشگران بهخاطر محدودیتهای زمانی و مالی و همچنین سایر محدودیتها زحمت این کار را به دوستان، همکاران و دانشجویان خود واگذار میکنند و از آن طریق از تازهترین اطلاعات مطلع میشوند. 4. تمایزیابی : شامل استفاده از تفاوتهای مشهود در منابع اطلاعاتی به عنوان راهی برای پالایش میزان اطلاعات بهدست آمده است. منظور از تمایزیابی، فعالیتهایی است که به هنگام ارزشیابی اطلاعات، براساس کیفیت، ماهیت، اهمیت نسبی و سودمندی آن بهعنوان روش پالایش میزان و ماهیت اطلاعات بهدست آمده، مبنای قضاوت جستجوگر قرار میگیرد. 5. نظارت: عبارت است از روزآمد نگهداشتن اطلاعات خود از طریق جستجوی آگاهیرسانی جاری در حوزه مورد پژوهش. به بیانی دیگر، آگاهی از پیشرفتهای یک حوزه با پیگیری منظم مآخذ خاص (یعنی مجلههای هسته، روزنامهها، کنفرانسها، مجلههای عمومی، کتابها و فهرستها) است. ویژگی نظارت، انجام فعالیتهای آگاهیبخش از توسعه پژوهشها در موضوع موردعلاقه از طریق پیگیری و تعامل با منابع خاص است. برای حفظ روزآمدی، هم از منابع رسمی و هم از منابع غیررسمی استفاده میشود. منابع رسمی مثل مجلهها، مجموعه مقالههای کنفرانسها، مقالههای روزنامهها، نقدهای کتاب، آگهیها و فهرستهای ناشران، گروههای بحث و منابع وب، منابع غیررسمی شامل تعاملهای شخصی با همکاران، دوستان و دانشجویان یا مبادلات شخصی از طریق پست الکترونیکی است. 6. استخراج : شامل شناسایی منابع اطلاعاتی مربوط است. در واقع بررسی دقیق و گزینشی منابع اطلاعاتی و شناسایی مطالب مرتبط را در برمیگیرد و شامل فعالیتهای انجام شده در منابع مستقیم (شامل کتابها، مقالهها و مجلهها) و منابع غیرمستقیم (شامل کتابشناسیها، نمایهنامهها، چکیدهنامهها و فهرستهای پیوسته) میباشد. 7. تأیید : بعنی بررسی صحت اطلاعات. ویژگی وارسی انجام فعالیتهای مربوط به بررسی درستی اطلاعات پیدا شده است چون ممکن است اطلاعات جنبه سیاسی داشته یا از مآخذ سیاسی و از گروههای نژادی، مذهبی و قومی بهدست آمده باشد که در آن صورت احتمال انحراف یا سوگیری در آن زیاد است. پس باید از درستی و دقت اطلاعات بهطور کامل اطمینان یافت و بعد آن را بهکار بست. برای اطمینان از درستی و صحت اطلاعات، میتوان از دوستان و همکاران سؤال کرد و با بررسی منابع رسمی و کسب اطلاعات از منابع متفاوت و مقایسه آنها با همدیگر، به میزان صحت آن پی برد (Meho & Tibbo, 2003, p. 578- 581). نظریه دروین دروين (Dervin, 1972) نيز به توسعه مدلي بر پايه نياز كاربر پرداخت كه آن را «ايجاد احساس» ناميد. روش او بر رفتاري كه فرد در تجربههاي روزانه خود با استفاده از تحليل طيف وسيعي از فعاليتهاي پيچيده بشري به انجام ميرساند، متمركز گرديده است (در: ادهمی، 1383، ص 34) مدل دروين، رويكردي شناختي در جستجوي اطلاعات است. در اين مدل، اطلاعات چيزي است كه فرايندهاي داخلي شناختي در آن دخالت دارند. اما تفهيم فقط يك امر ذهني نيست. عواطف يا احساسات نيز بر پاسخ شناختي افراد به اطلاعات تأثير ميگذارند. روشن است، عواطف يا احساسات در فهم مفهوم نياز بسيار مؤثرند. بنابراین دروين، بهطور خاص برجنبههاي عاطفي فرايندهاي شناختي تأكيد نميكند، اما اين موضوع را ميتوان از رويكرد وي دريافت و بهگونهاي كه مدل وي را پيچيده و غني ميسازد، به بسط آن پرداخت. اين مدل به نوعي بيانگر تلاش ذهني اطلاعجو براي پركردن شكاف موجود در ذهن خود ميباشد. در اين مدل، اهميت مصرفكننده اطلاعات مركزيت مييابد و اطلاعات به «هرآنچه فرد آگاهيبخش ميشمارد» تبديل ميشود. مدل تفهيمي، اطلاعات را ذهني، مبتني بر موقعيت، كليگرا، و شناختي ميبيند. اين مدل، بر فهميدن اطلاعات در زمينههاي شخصي و چگونگي شكلگيري نيازهاي اطلاعاتي و راههاي رفع اين نيازها تأكيد دارد. مصرفكننده اطلاعات نیز، نهتنها يك دريافتكننده منفعل اطلاعات از محيط خارج تلقي نميشود، بلكه در مركز يك فرايند تغيير فعال و مداوم قرار دارد. در اين فرايند، اطلاعات موجب تغييرات ادراكي در كاربر شده و اين تغييرات خود موجب دگرگوني در برداشت كاربر از اطلاعات ميشود. در روش دروين، هنگام مطالعه نيازهاي اطلاعاتي از استعاره «موقعيتـ فاصلهـ فايده» استفاده ميشود. وي اظهار ميكند كه تمام نيازهاي اطلاعاتي، از انقطاع يا «فاصلهاي» كه در دانش پديد ميآيد، ناشي ميشود. اين فاصله در يك «موقعيت» خاص به وجود ميآيد و افراد كوشش دارند با استفاده از تاكتيكهاي مختلف، اين فواصل را برطرف كنند. آنچه ايشان را به روي پل ميرساند «فوايد» يا «كمكها» خوانده ميشود. دروين معتقد است حالت نظاممندي در رفتار افراد وجود دارد كه بايد آن را در خويگرفتن با فرايندها يافت. نيازهاي افراد نظاممند بوده و عاري از بينظمي است. اين خصيصه نظاممندي نيازها، بايد بهعنوان يك فرايند، و نه يك وضعيت ثابت، تلقي شود. نيازهاي اطلاعاتي هنگامي ميتوانند موردتوجه قرارگيرند كه بتوانيم به فرايندي پي ببريم كه هرفرد به هنگام مواجهشدن با يك «فاصله» براي پركردن آن، و براي حصول چيزي (بهويژه دانش جديد) كه از اين تجربه بهدست ميآورد، در آن وارد میشود (در: موريس، 1375، ص 75- 77). نظریه چن و هرنون در مطالعهاي که چن و هرنون در سال ١٩٨٢ در مورد جستجوي اطلاعات اهالي نيوانگلند بهعمل آوردند به اين نتيجه رسيدند که در زندگي روزمره، هر فرد بهطور مداوم با مشكلات و مسائلي روبرو ميشود که بسياري از اين مشكلات با گردآوري اطلاعات حل ميشوند ولي اين نياز واقعي اطلاعاتي بهندرت به صورت "خواسته" اظهار ميشود حتي هنگامي که از خواسته اطلاعاتي خود آگاه باشند، هر کسي آن را به "تقاضا" مبدل نميکند . در بيشتر مواقع اين امر ناشي از ناتواني درخواستکننده در شناسايي منبع يا کانال مناسب اطلاعاتي و يا اينكه چه نوع فراهمکنندگان اطلاعاتي وجود دارد و يا چگونه ميتوان به آنها نزديك شد، میباشد . وقتي از مخاطبين چن و هرنون سئوال شد به کدام فراهمکنندگان اطلاعات مراجعه کردهاند، جواب دادند: دوست، همسایه، فامیل 57% روزنامه، مجله، کتاب 45% فروشگاه، شرکت 45% همکار 43% حرفهمند 41% تلویزیون، رادیو 21% نمایندگی دولتی 27% کتابخانه 17% خدمات اجتماعی 13% راهنمای تلفن 16% رهبر مذهبی 10% سایر 3% بنابراين ميتوان نتيجه گرفت که اشخاص تمايل به جذب اطلاعات بهصورت منفعل و يا از روش نمونهگيري و انتخاب دارند، وقتي که اين اشخاص با ساختار پيچيده نظامهاي ردهبندي، محيطهاي الكترونيكي و ابردادهاي مواجه ميشوند نياز به کاوشگران ماهري دارند که مهارتهاي جستجو براي استفاده کارآمد از نظامهاي هوشمند را داشته باشند و در کسب اطلاعات به آنها ياري رسانند . در اين ميان کتابداران و اطلاعرسانان بايد مهارتهاي اطلاعيابي را فرا گرفته و از سواد اطلاعاتي برخوردار باشند تا بتوانند نياز اطلاعاتي آنها را بهخوبي برطرف نمايند (در: نویدی، 1386). نظریه ویلسون ویلسون (Wilson, 2000) فرایند اطلاعیابی را اولین بار در سال 1983 بهعنوان یک الگوی حل مسئله برای پژوهشها بهکار برد. وی، پس از بررسي رفتارهاي اطلاعيابي متخصصان بازاريابي، علوم اجتماعي و روانشناسي، مدلي را براي رفتار اطلاعيابي ارائه ميدهد كه بهخوبي نقش عوامل روانشناختي را در رفتار جستجوگران نشان ميدهد. وي در مدل خود اذعان ميدارد كه عوامل روانشناختي، جمعيتشناسي، محيطي و منبعمدار بر رفتار اطلاعيابي تأثير ميگذارد و در بسياري از موارد آن را تغيير ميدهد. در این مدل، جستجو و استفاده از اطلاعات با مراحل مختلف فرایند حل مسئله هدفنما در ارتباط است. مراحل حل مسئله عبارتند از: شناسایی مسئله، تعریف مسئله، حل مسئله، و (در صورت نیاز) بیان راه حل. با وجود گستردگي اين مدل، ويلسون اظهار ميدارد كه مدل پيشنهادي او تنها قادر است نمونههاي كوچكي از عوامل تأثيرگذار بر رفتار اطلاعيابي فرد را نشان دهد. مدل ويلسون به توصيف آنچه در زمينة رفتار اطلاعيابي، عامل ميزان احاطه شخص ناميده ميشود، ميپردازد. وي در همين زمينه اظهار ميدارد كه شخص پس از اتخاذ تصميم به جستجوي اطلاعات، با كمك انگيزه، جستجويي را به اجرا درميآورد و به دليل احساس نيازي كه به فايقآمدن بر مسأله دارد، شخصاً گذار از مانعهاي مشخصي را كه در مسير بازيابي اطلاعات او قرار دارد، تجربه ميكند. ويلسون معتقد است كه خود شخص صلاحيت لازم را براي تصميمگيريهاي نهايي جستجوي اطلاعات و تشخيص اطلاعات مرتبط از غيرمرتبط دارد و ممكن است بر اساس موقعيت، موضوع يا انگيزههاي خاص، روشهايي را كه براي جستجوهايش برميگزيند، با ديگري متفاوت باشد (در: نوروزی چاکلی، 1385، ص 151). ويلسون از عامل "خودمحوري" بهعنوان مؤثرترين عامل در رفتار اطلاعيابي نام ميبرد و در همين خصوص اظهار ميدارد كه بين باور يا احساس فرد درباره خود و تسلط فرد بر موقعيتهاي مختلف، ارتباط مستقيم وجود دارد. او معتقد است احساس قوي خودمحوري براي بهرهگيري از يك منبع اطلاعاتي، به استفاده گستردهتر و دقيقتر از آن منبع منجر ميشود. اگر شخص از توان خود در بهرهگيري از منبع ترديد داشته باشد، حتي در صورتي كه اين منبع حاوي مرتبطترين اطلاعات نيز باشد، بازهم استفاده درستي از آن بهعمل نخواهد آمد. در هر موقعيتي، انتخاب و استفاده از منبع تحت تأثير عوامل گوناگوني همچون ميزان زمان و تلاشي كه صرف دستيابي به منبع و تعامل براي اطلاعيابي از آن ميشود، قرار دارد (در: ادهمی، 1383، ص 33). او در مدل جهانی خود رفتار اطلاعیابی را هم شامل رفتار جستجوی فعال و هم غیرفعال میداند یعنی در عمل جستجوی فعال ذهن را برای اطلاعات (مثلا تماشای تلویزیون و دریافت اطلاعاتی از برنامههای آن بدون قصد و اراده قبلی) جزء رفتار اطلاعیابی میداند همانطور که توجه غیرفعال (یعنی بدون قصد قبلی) و جستجوی مداوم را در این ردیف قرار میدهد. الگوی رفتار اطلاعاتی ویلسون شامل مؤلفههای زیر است: - زمینه نیاز اطلاعاتی - متغیرهای مداخلهگر - رفتار اطلاعیابی (فعال یا غیرفعال) - پردازش و استفاده از اطلاعات این مؤلفهها در حقیقت همان عناصر تشکیلدهنده رفتار اطلاعاتی هستند. این الگو چرخه فعالیتهای اطلاعاتی را از ایجاد نیاز تا مرحله استفاده از اطلاعات نشان میدهد و متغیرهای مداخلهگر زیادی را دربرمیگیرد که تأثیر شگرفی بر رفتار اطلاعاتی دارد و ساختکارهایی که آن را فعال میکند. اکنون به توضیح هر یک از مؤلفههای موجود در مدل جهانی او و عناصر وابسته به آنها میپردازیم: زمينه نياز اطلاعاتي ویلسون (2004) به سه گروه نیازهای انسانی که روانشناسان نیز به آن تأکید دارند اشاره میکند: 1. نیازهای فیزیولوژیکی یا جسمانی : مثل نیاز به غذا، آب، سرپناه و ...؛ 2. نیازهای حسی یا عاطفی : مثل نیاز به فضیلت، تسلط و ...؛ 3. نیازهای شناختی : مثل نیاز به برنامهریزی، یادگیری یک مهارت و ... . این گروهبندی نشان میدهد که نیازهای فردی در ارتباط با هم و درونی هستند و هر کدام سبب بروز نیازهای دیگر است (در: عینی، 1384، ص 113). به نظر ويلسون، نيازهاي اطلاعاتي از جمله نيازهاي ثانويه است كه برگرفته از نيازهاي اوليه رواني، شناختي و عاطفي است. پيدايش نيازي خاص متأثر از زمينهاي است كه ممكن است اين زمينه خود شخص، يا نقشي كه در كار و زندگي ايفا ميكند، يا محيط (اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فناورانه و مانند آن) باشد. عناصر اين زمينه درهم پيچيدهاند. ويژگيهاي شخصي بر انتخاب، و سلسلهمراتب نيازهاي اطلاعاتي بر قدرت آنها تأثير ميگذارد. اما علت بسياري از نيازهاي شناختي در خارج از شخص است. آنها به جهت توالي نقشهايي كه فرد ايفا ميكند، بهوجود ميآيند يا از شرايط محيطي ناشي ميشوند. اما نيازهاي اطلاعاتي گروههاي مختلف (مثلاً مهندسان، پزشكان، داروسازان و ...) با هم متفاوت است و در داخل هر گروه نيز با توجه به تحولات محيطي و نقشهاي گروهي افراد متفاوتي هستند. متغيرهاي مداخلهگر نكته ديگري كه در مدل جهاني ويلسون مطرح است اينكه او تمام متغيرهاي مداخلهگر را برشمرده و آنها را در اين مدل ترسيم كرده است. عوامل رواني ممكن است بهعنوان يك متغير مداخلهگر بر رفتار اطلاعيابي تأثير بگذارد. همانطوركه متغيرهاي مداخلهگر ديگر (جمعيتشناختي، محيطي، نقشوابسته يا بينفردي) همين تأثير را ميتوانند بگذارند. ويلسون به عوامل تعيينكننده رفتار اطلاعاتي زيادي اشاره ميكند. اين عوامل مثل عوامل تأثيرگذار بر پيدايش نياز اطلاعاتي، ميتواند ماهيت شخصي، نقش وابسته، يا محيطي داشته باشند. از جمله متغيرهاي روانشناختي ميتوان به ديدگاه فرد نسبت به زندگي و نظام ارزشها، جهتگيري سياسي، دانش، سبكيادگيري، متغيرهاي عاطفي، نگرش او نسبت به ابداع، رفتارهاي كليشهاي، اولويتها، پيشداوريها، خود ادراكي (ارزشيابي از دانش و مهارتهاي خويش)، علايق و دانش موضوعي، وظيفه، نظام اطلاعاتي، يا نظام جستجو اشارهكرد. متغيرهاي جمعيتشناختي شامل جنس، سن، منزلت اجتماعي و اقتصادي، تحصيلات و تجربيات شغلي و مانند آن است. دراين مدل، متغيرهاي روانشناختي و جمعيتشناختي از يكديگر جدا شدهاند. ويلسون ويژگيهاي منابع مثل اشاعه، تناسب و پايايي اطلاعات را از عوامل محيطي جدا ميكند. از نظر او، ارزش متغيرهاي مداخلهگر تعيينكننده «قوّت» يا «مانع» است. مثلاً دانش كم از منابع اطلاعاتي موجود مانع رفتار اطلاعاتي و دانش زياد تقويتكننده آن است. ساختكارهاي فعالساز رفتار اطلاعيابي ويلسون، بين «زمينة شخص» و تصميم به اطلاعيابي مفهوم، ساختكار فعالسازي را قرار ميدهد. او بهدرستي اشاره ميكند كه هر نياز اطلاعاتي انگيزه فعاليتهاي اطلاعيابي را ايجاد نميكند. وي براي يافتن عامل ايجاد انگيزه اطلاعيابي پاسخ را در روانشناسي و نيز ضرورت پرداختن به بقيه علوم جستجو ميكند. به نظر او، يكي از ساختكارهاي فعالسازي را ميتوان با نظريه فشار/ مقابله تشريح كرد. طبق اين نظريه، هر نياز، انسان را به اطلاعيابي وادار نميكند. بهطور مثال، اگر فرد متقاعد شود دانش موجودش براي درك موقعيت و تصميمگيري كافي است،اقدام به اطلاعيابي نميكند. اگر بر اين باور نباشد، فشار ناشي از خطر اشتباه، تجاوز به هنجارهاي اجتماعي و مشروع، مسئوليت اقتصادي و پاسخ ندادن به توقعات، به وجود ميآيد. هر چه اين فشار بيشتر باشد، انگيزه بيشتري براي اطلاعيابي ايجاد ميشود، تا جايي كه اين فشار فعاليتها را از كار بيندازد. عامل ديگر فعالسازي، ضرورت مقابله با موقعيت و حل مسئله است. تمايل به پاداش ممكن است اين احساس نياز را ايجاد كند؛ حتي اگر اين پاداش فقط موجب آسودگي خاطر ناشي از زايل شدن احساس عدم اطمينان شود. در نظريه خطر/ پاداش چگونگي اطلاعيابي افراد در برخي موقعيتها و علت استفاده افزونتر از برخي منابع، تشريح ميشود. يك محرك مهم رفتار اطلاعيابي نيز درك «خوداثربخشي» است. توقع اثربخشي، برآورد توان شخص از اجراي موفقيتآميز است. اين امر، بر تصميمگيري انجام فعاليتهاي ضروري اثر ميگذارد و تعيين ميكند آيا شخص اساساً براي مقابله با موقعيت تلاش ميكند. مرحله كسب اطلاع ويلسون از بين حالتهاي كسب اطلاع، توجه غيرفعال، جستجوي غيرفعال، جستجوي فعال و جستجوي مداوم را متمايز ميسازد. توجه غيرفعال يعني جذب غيرفعال اطلاعات از محيط (تلويزيون، راديو) بدون قصد اطلاعيابي. اين رفتار اطلاعاتي هدفمند نيست، هرچند روشي مهم در جذب اطلاعات است. حالت دوم زماني ظاهر ميشود كه يك رفتار خاص، به فراهمآوري اطلاعاتي منجر ميشود كه اتفاقاً به فرد مربوط است. حالت سوم وقتي رخ ميدهد كه فرد فعالانه به دنبال اطلاعات ميگردد. حالت چهارم يعني جستجوي هميشگي اطلاعات براي روزآمدسازي يا گسترش حوزة اطلاعاتي. مرحله پردازش و استفاده از اطلاعات اطلاعات كسبشده كاربر، پردازش و جزء دانش او ميشود و بهطورمستقيم يا غيرمستقيم مورد استفاده قرار ميگيرد تا بر محيط اثر بگذارد و در نتيجه نيازهاي اطلاعاتي جديدي ايجاد كند. فعاليتهاي اطلاعاتي ذهني و عيني چرخهاي را بهوجود ميآورد كه در آن عناصر خاص زمينه، تعيينكننده رفتار شخص در كليه مراحل ميگردد و اطلاعات به دست آمده عنصر جديد يك نظام پويا ميشود (Niedzwiedzka, 2003, p. 5- 9). كل رفتار اطلاعيابي فرد به هر شكل كه صورت گيرد (فعال يا غيرفعال) باعث پردازش و استفاده از اطلاعات ميشود كه هدف اصلي از جستجو همين است. اما اين پردازش و استفاده با توجه به زمينه نياز اطلاعاتي، ممكن است تغيير كند. يعني در زمينههاي مختلف و با توجه به نيازهاي حاصل در آن زمينهها، نوع پردازش و استفاده متفاوت خواهد بود. مدل ويلسون، در فرايند پژوهش، چارچوب خوبي براي تفكر درباره فرايند كسب اطلاعات در اختيار قرار ميدهد و ميتوان آن را روشنتر و يكدستتر ساخت. اما پژوهشهاي انجام شده در زمينه اين مدل، علاوه بر بيان نكات مثبت آن، به برخي از كاستيهاي آن نيز اشاره كردهاند كه در اينجا ديدگاههاي نيژويژكا (Niedzwiedzka, 2003) درباره نقاط ضعف اين مدل به اختصار بيان ميشود: • ويلسون مرحله پيدايش نياز اطلاعاتي و تصميم به اطلاعيابي را از يكديگر تفكيك ميكند، اما اين مسئله در نمودار او منعكس نشده است. هرچند به نظر مهم ميرسند، اما هر نيازي به اطلاعيابي منجر نميشود و براي تصميمگيري، به محرك ديگري غير از احساس نياز است. • او در نمودار، «زمينه» را از متغيرهاي مداخلهگر جدا ميكند. نيازي به اين كار نيست. اين متغيرها زمينة رفتار اطلاعاتي را شكل ميدهند. آنها ماهيت متفاوت محيطي، نقش وابسته و شخصي دارند. • ويژگيهاي منابع اطلاعاتي به عنوان يك طبقه جداگانه از متغيرهاي مداخلهگر درنظر گرفته ميشود؛ حال آنكه اين منبع عنصر محيط اطلاعاتي (بافت) است، بنابراين ميتوان آنها را در رده كلي متغيرهاي محيطي گنجاند. • شكل ترسيمي نمودار، قيودي را ايجاد ميكند و حاكي است كه متغيرهاي مداخلهگر فقط در مرحله كسب اطلاعات بركاربر اثر ميگذارند، حال آنكه تأثير هر نوع متغيري را ميتوان در همه مراحل پيدايش نياز، تصميمگيري، پردازش و استفاده ازاطلاعات تصور كرد.. • همين مسئله در مورد ساختكارهاي فعالسازي نيز صادق است. آنها نهتنها در مرحله تصميم به اطلاعيابي بلكه در تمام مراحل كسب اطلاعات، حضور دارند. • بهتر است از ساختكارهاي فعالسازي خاصي مانند «فشار»، ادراك خطر»، «انتظار پاداش»، سطح محسوس «خود اثربخشي» نه نظريه هريك از آنها نام برده شود. • در نمودار ويلسون رابطه سببي(پيكانها) بين ساختكارهاي فعالسازي و متغيرهاي مداخلهگر ترسيم شدهاند كه ميتواند گمراهكننده باشد چون اين ساختكارها، پديدههاي روانشناختي و جامعهشناختي كلي هستند نه يك عنصر مستقل از زمينه. • كاربرد مدل ويلسون به موقعيتي محدود شده كه كاربر شخصاً به اطلاعيابي ميپردازد. افزون براين، وي در مدل سال 1981، راهبردهاي كسب اطلاعاتي را ترسيم و آنها را مسيرهاي اطلاعيابي ناميد، اما در مدل جديد اينها نيز وجود ندارد. بهطور كلي بايد گفت، اين مدل روابط بين مفاهيم كاربر، نياز، كاربردها، و رفتار كاربر را نشان ميدهد، اما پيچيدگي فرايند پژوهش را تعريف نميكند. اطلاعيابي فرايندي بازگشتي است، ولي در اين مدل فرايندي خطي نشان داده ميشود و درآن جستجوگر از يك مرحله به مرحله بعد ميرود. اين مدل حاكي از آن است كه هرگاه نياز اطلاعاتي با يافتن ا |